آرسامآرسام، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

برای عشقمون

قربانی

تولد یک سالگی آرسام

پسر نازنینم چه زود یک سالت شد.عزیزم امسال تولدت شب اول محرم بود.واسه همون ما جشن بزرگی برات نگرفتیم.فقط دو خانواده دور هم ی کیک خوردیم و شام درست کرده بودم واست.کیکتو از بیرون سفارش دادیم.منم  واسه شام پیراشکی و الویه و کشک بادمجون و ژله چند طبقه درست کردم.خیلی خوب شده بود همه چیوحالا عکساشو میزارم برات.آقاجون.مامان جون.عمه سهیلا و عمو مجتبی.عمه سارا.مامانی و بابایی.خاله فریده و عمو محمد.دایی محمد.خاله سارا.اینا مهمونامون بودن.جای باباحاجی مامان حاجی و عمه سیما و خانوادشم خالی بود حسابی.البته سهم کیک اونا رو گذاشتم کنار بعد بدم بهشون.همه تو زحمت افتاده بودن و واست کادو آورده بودن پسرم.من و بابا هم واست ی کارت هدیه گرفتیم که بعد بریزم به...
24 مهر 1394

عکسهای۱۱تا۱۲ماهگی آرسام

سلام آرسام جونم.این ماه آخر یک سالگیته.ولی متاسفانه هنوز راه نیفتادی.پسرم تو این ماه ۴تا دندون کامل داریو کلی میوه ها و نون رو با دندونات گاز میگیری.خیلی خیلی میوه میخوری و به میوه علاقه خاصی داره.روزی ۶تا میوه هم بهت بدن با کمال میل میخوری.عاشقتم.بعد مریضیت چون خیلی ضعیف شده بودی مامانی برات آب گوشت و قلم زیاد درست میکرد.توهم میخوردی و حسابی جون گرفتی خدا رو شکر.فزولی که دیگه نگو.اصلا نمیشه کنترلت کرد.همش در حال فزولی هستی.در کابینتا رو باز میکنی وسایلو در میاری.شیشه لوبیا رو انداختی شکستی خدا رحم کرد رو پات نیفتاد.ی کاسه هم از تو کابینت شکوندی.بابا تو خونه حلقه میزد توهم بامزه خودتو تکون میدادی.حالا بهت میگیم حلقه بزن خودتو میلرزونی.ته میک...
24 مهر 1394

اولین مریضی سخت پسرم

سلام مامان.الهی قربونت برم.دلم نمیاد تعریف کنم ولی واسه اینکه بزرگ شدی بدونی برات مینویسم.عزیزم شنبه یعنی 4مهرماه94 صبح که بیدار شدیم بریم سرکار تو حالت حسابی بد بود.بالا آوردی.هم تو خونه و هم تو ماشین.خلاصه رفتم گذاشتمت پیش مامانی و رفتیم با بابا سر کار.عصر که برگشتم بردمت دکتر.اسهال و استفراغ بودی.من گفتم حتما از دندوناته.دکتر دارو داد.ولی اصلا بهتر نمیشدی.خیلی بی حال و بی رمق بودی.همه داشتیم دیوونه میشدیم.فرداش یعنی یکشنبه نرفتم سرکار.موندم خونه پیشت.همش اسهال بودی و من هر دفعه که پوشکتو عوض میکردم تمام لباساتم عوض میکردم.باز تا میخوابیدی میرفتم میشستمشون.فردا صبحش با هزار نگرانی رفتم سرکار.ولی بازم اسهال بودی ولی دیگه بالا نمیاوردی.مامان...
9 مهر 1394
1